نشانه های زمان ظهور حضرت حجه بن الحسن (عج)

نشانه های زمان ظهور حضرت حجه بن الحسن (عج)

مهم‌ترین حادثه ای که در این ایام اتفاق مي‌افتد ظهور امام عصر(ع) است.
صیحة آسمانی و ظهور اصغر: پیش از این، در مقالة «از ظهور تا قیامت» به تفصیل دربارة آغاز و زمان ظهور امام عصر(ع) سخن گفته‌ایم. در اینجا به اجمال یادآور مي‌شويم كه، ظهور امام(ع) با صیحة آسمانی جناب جبرئیل، فرشتة آسماني در بامدادان بیست و سوم ماه مبارک آغاز شده و عده‌ای محدود از یاران و اطرافیان حضرت از این موضوع با خبر می‌شوند و نام و یاد ایشان بر زبان‌ها جاری شده، مردم از این موضوع با هم به گفت‌و‌گو مي‌پردازند. دربارة مکان و مسکن امام عصر(ع) در این روزها، روایات سخنی نگفته‌اند اما با توجه به آنکه پس از اطلاع سفیانی از اینکه ایشان در مدینه هستند و به این شهر حمله‌ور می‌شوند، می‌توان گفت: این روزها امام(ع) در مدینه‌اند و به برقراری رابطه و مذاکره با اطرافیان و آشنایان می‌پردازند و پردة حجاب را از رخسار خویش و چشم دیگران برداشته‌اند.

به تصریح برخي از محققان، در شرايطي که به سر مي‌بریم، پروندة کاملی از امام عصر(ع) نزد سیستم‌های اطلاعاتی جهان وجود دارد. با توجه به روایاتی که بیان کنندة شباهت آن حضرت(ع) به رسول خدا(ص) هستند و اوصافی که به زیبایی و دقت دربارة این دو معصوم(ع) در روایات بیان شده است مي‌توان تصویری دقیق از امام عصر(ع) را ترسیم نمود و به دنبال ایشان به جست‌وجو پرداخت.

2ـ 2. وهابیت و تشیع: نکتة بسیار مهمی که پس از ظهور اصغر امام عصر(ع) از روایات مي‌توان برداشت نمود، موضوع تقابل جهانی و گفتمانی تشیع و و‌هابیت است. محتوای صیحة آسمانی و جهانی جناب جبرئیل در بامدادان ظهور، به دفاع از امام عصر(ع) و تشیع و همچنین ندای ابلیس در شامگاه همان روز در دفاع از سفیانی و جریان مشابه وهابیت، می‌تواند این احتمال را به طور جدی به ذهن متبادر مي‌کند که در آن هنگام جریان‌های مختلف فکری شرق و غرب جایگاه چندانی نزد مردم جهان نخواهند داشت و اذهان عمومی مردم به اسلام و دو گرایش غالب شیعی و وهابی معطوف خواهد بود.

ابوحمزه مي‏گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا شورش سفياني از علايم حتمي ظهور است؟ حضرت فرمودند: «آري، ندا هم حتمي است... از حضرت پرسيدم: اين ندا چگونه خواهد بود؟ فرمودند: «يك منادي اول روز ندا مي‏دهد كه حق با آل علي(ع) و شيعيان اوست و در انتهاي روز شيطان ندا مي‏دهد كه حق با عثمان و شيعيان اوست و در اين زمان ياوه‏گويان (باطل‏گرايان) دچار ترديد مي‏شوند».

2ـ3. شهادت نفس زکیه اول و خروج امام از مدینه: از روايات چنين بر مي‌آید که حکومت رو به زوال حجاز در تعقيب بني‌هاشم و پيروانشان در حجاز و به ويژه در مدينه، دست به تلاش و کوشش مي‌زند و جواني را که به عنوان نفس زکيه مي‌باشد تنها به جرم اينکه نامش «محمد بن حسن» است و حضرت مهدي(ع) نزد مردم به اين نام مشهور است، مي‌کشد يا بدين جهت که وي از مؤمنان شايسته‌اي است که با حضرت مهدي(ع) ارتباط دارد: «سپاه سفیانی، مردي را که نامش محمد و خواهرش فاطمه است، تنها به دليل اينکه نام او محمد و نام پدرش حسن است به قتل مي‌رساند»!

در چنين موقعيتي بحراني، امام مهدي ـ روحي فداه ـ مانند حضرت موسي(ع) بيمناک و نگران از مدينه خارج مي‌شود و طبق روايات رسيده، يکي از يارانش آن حضرت را همراهي مي‌کند که نام او در روايتی «منصور» و در روايتي ديگر «منتصر» آمده است. روايتي نیز مي‌گويد: «حضرت مهدي(ع) با ميراث رسول الله، در حالي‌که شمشير او را در دست و زره وي را بر تن و پرچم در دست ديگر و عمامة پيامبر را بر سر و رداي او را در بردارد، از مدينه خارج مي‌گردد».

2ـ4. ظهور اکبر و قیام
الف ـ ورود امام(ع) به مکه: امام(ع) پس از خروج از مدینه به مکه وارد مي‌شوند. مفضل بن عمر در روايت طولاني، از امام صادق(ع) نقل كرده است که فرمود: «سوگند به خدا اي مفضل، گويا اکنون او ـ حضرت مهدي(ع) ـ را مي‌بينيم که وارد مکه مي‌شود، در حالي‌که عمامه‌اي زرد فام بر سر نهاده، کفش مخصوص پيامبر(ص) را پوشيده، چوبدستي او را در دست گرفته و چندين بزغالة لاغر را پيشاپيش خود مي‌برد تا آنها را به خانة خدا مي‌رساند، اما هيچ‌کس او را در آنجا نمي‌شناسد». سند اين روايت ضعيف است، مگر اينکه بسيج شدن تجهيزات و عوامل دشمنان جهت جستجوي آن حضرت و در حالت اختفا و پنهاني به سربردن وي، که شباهت به غيبت صغرا و پنهاني آن دارد، بتواند دلالت اين روايت و مانند آن را جبران کند. در جایی دیگر آمده: «وقتي بازار تجارت کساد، راه‌ها ناامن و فتنه‌ها زياد شود، هفت تن از علماي مناطق مختلف که با هر يک از آنان بيش از سيصد و اندي نفر، دست بيعت داده‌اند، بدون قرار قبلي رهسپار مکه مي‌شوند و در آنجا يکديگر را ملاقات کرده، از هم مي‌پرسند: انگيزة آمدن شما به مکه چيست؟ مي‌گويند: به جست‌وجوي اين مرد آمديم که اميد است اين فتنه‌ها به دست با کفايت او آرام گيرد و خداوند قسطنطنيه را به دست او آزاد نمايد، ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ويژگي‌هايش مي‌شناسيم. اين هفت دانشمند بر سر اين گفته با يکديگر توافق مي‌کنند و به جستجوي آن حضرت در مکه مي‌پردازند. (او را ديده) از او مي‌پرسند: آيا شما فلاني پسر فلان هستي؟ مي‌گويد: «نه، بلکه من مردي از انصار هستم» تا آنکه از آنها جدا مي‌شود. اوصاف او را براي اهل اطلاع برمي‌شمرند و مي‌گويند: او همان دوست و محبوب شماست که در جستجويش هستيد و اکنون رهسپار مدينه گشته است، در پي او به مدينه مي‌روند ولي او به مکه باز مي‌گردد، به دنبال او به مکه مي‌آيند و او را در مکه مي‌يابند و مي‌پرسند: شما فلاني فرزند فلان هستي و مادر تو فلاني دختر فلان است و دربارة شما اين نشانه‌ها آمده است و شما را يک بار از دست داديم، اکنون دست‌تان را بدهيد تا با شما بيعت کنيم. مي‌گويد: «من صاحب الأمر شما نيستم، من فلاني فرزند فلان انصاري هستم با ما بياييد تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمايي کنم»، آنگاه از ايشان جدا مي‌شود و آنها او را در مدينه مي‌جويند ولي او بر عکس خواستة آنها به مکه رفته است. از اين رو به مکه مي‌آيند و حضرت را در کنار رکن مي‌يابند و مي‌گويند: گناه ما و خون‌هاي ما به گردن توست اگر دستت را ندهي که با تو بيعت کنيم، زيرا ارتش سفياني در تعقيب ماست و مردي حرام زاده بر آنها فرمانروايي دارد، آنگاه حضرت بين رکن و مقام مي‌نشيند و دست خود را جهت بيعت به آنان مي‌دهد و با وي بيعت مي‌کنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مردم مي‌افکند و با گروهي که شيران روز و زاهدان شب اند به حرکت خود ادامه مي‌دهد».

ب ـ شهادت نفس زکیه (دوم): طبق روايات و وضع اجتماعي و روند آن، هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) نيروهاي فعال و مؤثري بدين ترتيب در مکه وجود دارد:

1. حکومت حجاز؛ با وجود ضعفي که دارد نيروهاي خود را جهت روياروئي با ظهور احتمالي آن حضرت بسيج مي‌کند، ظهوري که مسلمانان چشم انتظار آن از مکه هستند و فعاليت‌هاي خود را بدين جهت در موسم حج افزايش مي‌دهند.

2. شبکه‌هاي امنيتي ابر قدرت‌ها؛ که در راستاي تأييد و پشتيباني از حکومت حجاز و نيروهاي سفياني فعاليت مي‌کنند يا به صورت مستقل اوضاع حجاز، به ويژه مکه را مراقب‌اند.

3. نيروهاي امنيتي سفياني؛ که در تعقيب فراريان مدينه از چنگال حکومت وي مي‌باشد و پيوسته اوضاع را جهت ورود لشکر سفياني در موقعيت مناسب، زير نظر داشته تا هرگونه قيام و نهضت امام مهدي(ع) را از ناحية مکه، سرکوب نمايد.

در برابر اين تحرکات مخالف، ناگزير يمني‌ها در مکه و حجاز داراي نقش خواهند بود، به ويژه از آن رو که حکومت زمينه ساز آنها، چند ماه قبل از ظهور تأسيس مي‌شود، همچنان‌که ياران ايراني امام(ع) نيز در مکه حاضر مي‌شوند، بلکه حضرت داراي ياراني از خود مردم حجاز و مکه و حتي بين نيروهاي رژيم حجاز مي‌باشد.

در چنين فضاي موافق و مخالف، امام مهدي ـ ارواحناه فداه ـ برنامة نهضت خويش را از حرم شريف اعلان نموده، بر مکه استيلا پيدا مي‌کند. البته طبيعي است که روايات، جزئيات اين برنامه را مشروحاً بيان نمي‌کند، مگر آن مقدار که در پيروزي انقلاب مقدس، سودمند و مؤثر است يا لااقل ضرر و زياني به بار نياورد.

بارزترين حادثه‌اي که روايات آن را بيان مي‌کند، اين است که حضرت مهدي(ع) در 24 يا 23 ذيحجه يعني پانزده شب پيش از ظهور خويش جواني از ياران و خويشان را جهت ايراد بيانية خود به سوي اهل مکه اعزام مي‌دارد، اما طولي نمي‌کشد بعد از نماز در حالي که پيام حضرت مهدي(ع) يا فرازهايي از آن را براي مردم خوانده، دشمنان به او حمله‌ور شده و به طرز وحشيانه‌اي وي را در داخل مسجد الحرام بين رکن و مقام به قتل مي‌رسانند و اين شهادت فجيع در آسمان و زمين اثر مي‌گذارد.

اين واقعه حرکتي آزمايشي است که فايده‌هاي بسياري را در بر دارد از جمله چهرة درنده خوئي حکّام حجاز و نيروهاي کافر حامي وي را براي مسلمانان آشکار مي‌سازد و نيز اين حادثة تلخ، زمينه را براي نهضت حضرت مهدي(ع) که بيش از دو هفته بعد از آن حادثه طول نخواهد کشيد فراهم مي‌سازد و در اثر اين جنايت وحشيانه و شتاب‌زده، پشيماني و ضعف بر تمام تشکيلات حکومتي آن سامان، سايه مي‌افکند.

خبرهاي مربوط به شهادت اين جوان نيک سرشت در مکه، در منابع شيعه و سني به طور متعدد و در منابع شيعه بيشتر است که نام او را غلام (نوجوان) و نفس زکيه ناميده است و برخي روايات نام وي را محمد بن حسن ذکر کرده. در روايتي مرفوع و طولاني که آن را ابوبصير از امام صادق(ع) نقل کرده، آمده است که فرمود: «قائم به ياران خود مي‌فرمايد: اي دوستان من، اهل مکه مرا نمي‌خواهند ولي من براي اتمام حجت، نمايندة خود را به سوي آنان مي‌فرستم تا آن‌گونه که شايستة من است، حجت را بر آنها تمام کند... از اين‌رو يکي از ياران خود را فرا خوانده، بدو مي‌گويد به مکه برو و اين پيغام را به مردم آن سامان برسان و بگو: اي مردم مکه من پيام‌آور فلاني به سوي شما هستم، که چنين مي‌گويد: ما خاندان رحمت و کانون رسالت و خلافت الهي و از سلالة محمد(ص) و از تبار انبيا مي‌باشيم. از آن زمان که پيامبر ما به ملکوت اعلا پيوست تا امروز در حقّ ما ظلم شد و بر ما ستم‌ها رفت و حقوق مسلم ما پايمال گرديد اينک ما از شما ياري مي‌خواهيم و شما ما را ياري نماييد. وقتي آن جوان اين سخنان را ابلاغ مي‌کند، بر او هجوم مي‌آورند و او را بين رکن و مقام به شهادت مي‌رسانند، او همان «نفس زکيه» است. چون اين خبر به اطلاع امام مي‌رسد به ياران خود مي‌فرمايد: نگفتم به شما که اهل مکه ما را نمي‌خواهند؟ ياران، حضرت را رها نمي‌کنند تا آنکه قيام مي‌نمايد و از کوه طوي با سيصد و سيزده نفر به تعداد رزمندگان جنگ بدر، فرود مي‌آيد تا آنکه وارد مسجدالحرام شده، در مقام ابراهيم چهار رکعت نماز مي‌گزارد و آنگاه به حجرالاسود تکيه مي‌دهد و پس از حمد و ستايش خدا و ذکر نام و ياد پيامبر و درود بر او، لب به سخن مي‌گشايد، به گونه‌اي که کسي از مردم چنين سخن نگفته باشد».

ج ـ سرآغاز قیام: با شهادت نفس زکیه و پیامی که او ابلاغ کرده بود، موضوع ظهور اهمیت و جایگاه بالاتری نسبت به قبل نزد مردم منطقه و جهان پیدا می‌کند. در پی آن، فراخوان گردهم‌آیی سیصد و سیزده یار اصلی و ممتاز امام عصر(ع) داده می‌شود. يونس‏بن ظبيان نقل مي‏كند كه امام صادق(ع) فرمودند: «شب جمعه، خداوند متعال مَلَكي را به آسمان دنيا مي‏فرستد. وقتي كه فجر طلوع كرد، آن ملك بر عرش خدا كه بالاي بيت المعمور قرار گرفته، مي‏نشيند و براي هر كدام از پيامبر، حضرت علي، امام حسن و امام حسين(ع) يك منبر نوراني مي‏گذارد و ايشان هم از آنها بالا مي‏روند و ملائكه و پيامبران و مؤمنان هم در مقابل ايشان جمع مي‏گردند و به دنبال آن درهاي آسمان گشوده مي‏شود و پس از زوال خورشيد (هنگام ظهر) پيامبر(ص) مي‏فرمايند: بار پروردگارا! اين وعده‏اي است كه در كتاب خويش دادي وگفتي: «خداوند به آن دسته از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است كه آنها را همانند پيشينيان حاكمان زمين و دين مرضيّ خويش كند». پس از ايشان، ملائكه و پيامبران هم، چنان مي‏گويند. آن چهار نور مقدس به سجده مي‏افتند و رسول خدا(ص) مي‏فرمايند: پروردگارا غضب نما كه حريمت دريده شد و برگزيدگانت شهيد و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را كه بخواهد مي‏كند كه آن روز معلوم است.

د ـ اجتماع لایة اصلی یاران امام(ع): امام علي(ع)در اين زمينه تعبير جالبي دارند که به ما در درک چگونگي اجتماع ياران قائم(ع) ياري مي‌کند. ايشان مي‌فرمايند: «چون وقت آن برسد، آقاي بزرگوار و پيشواي دين مستقر و پا برجا گردد. پس [ياران] نزد آن بزرگوار گرد آيند، چنان‌که پاره‌هاي ابر در فصل پاييز گرد آمده و به هم مي‌پيوندند».

تشبيه جمع شدن ياران آن حضرت به جمع شدن ابرهاي پاييزي، نشان از سرعت اجتماع و به هم پيوستن آنها دارد؛ چنان‌که در روايتي که در همين زمينه از امام باقر(ع) نقل شده، آمده است: «ياران قائم(ع) سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم (غير عرب) هستند. گروهي از آنان به هنگام روز به وسيلة ابر حرکت مي‌کنند و با نام خود و نام پدر و خصوصيات نسبشان شناخته مي‌شوند. گروهي ديگر از آنها در حالي‌که در بستر خود آرميده‌اند، بدون قرار قبلي در مکه بر آن حضرت وارد مي‌شوند».

ه‍ ـ گونه شناسی یاران امام(ع) از حیث عرب و عجم: به تصریح روایات، اکثر یاران امام عصر(ع) عجم و غیر عرب هستند و یکی از مشکلات جدی امام(ع) در نبردها با اعراب خواهد بود تا جایی که از ایشان با تعبیر شمشیر برّان عرب یاد شده است.

و ـ اعلان جهانی: مفضل بن عمر از امام صادق(ع) در اين رابطه، روايت كرده است: «در آن روز (عاشورا) وقتي خورشيد طلوع كرد و نورافشاني نمود، كسي از قرص خورشيد به زبان عربي فصيح، خطاب به مردم فريادي مي‏كشد كه تمام آنها كه در آسمان‌ها و زمين‌ها هستند، مي‏شنوند: «تمامي مخلوقات! اين مهدي آل محمد(ع) است» و او را به نام و كنية جدش رسول‌الله(ص) و نسبش مي‏خواند و گوش هر زنده‏اي اين صدا را مي‏شنود. تمام مخلوقات در بيابان‌ها، شهرها، درياها و خشكي‌ها بدان روي مي‏كنند و با هم در اين رابطه گفت‌وگو مي‏كنند و از هم دربارة آنچه شنيده‏اند مي‏پرسند».

صبح شنبة عاشوراي موعود كه بناست حضرت ظهور كنند، وارد مسجدالحرام مي‏شوند و دو ركعت نماز، رو به كعبه و پشت به مقام به جا مي‏آورند و پس از دعا به درگاه الهي، نزديك كعبه رفته، با تكيه بر حجرالاسود، رو به جهانيان كرده، اولين خطبة تاريخي خويش را چنين انشاء مي‏كنند: پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پيامبر اكرم و خاندان بزرگوارشان ـ سلام‏الله عليهم اجمعين ـ ايشان چنين مي‏فرمايند: « اي مردم! ما براي خداوند [از شما] ياري مي‏طلبيم و كيست كه ما را ياري كند؟ آري، ما خاندان پيامبرتان محمد مصطفي(ص) هستيم و سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به خدا و ايشان. هر كس با من در رابطه با آدم محاجّه كند، من سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به اويم و همين‏طور راجع به نوح، ابراهيم، محمد(ص) و ديگر پيامبران و كتاب خداوند كه به هر كدام از ديگر مردم اولي هستم. مگر خداوند متعال در كتابش نفرموده است:«به درستي كه خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد؛ خانداني كه برخي از آنها از بعضي ديگرند و خداوند شنوا و داناست». من بازماندة آدم و ذخيرة نوح و برگزيدة ابراهيم و عصارة وجود محمد(ص) هستم. ... هر كس دربارة سنت رسول‏الله(ص) با من محاجه كند، من سزاوارترين مردم نسبت به آن هستم.

هر كس را كه امروز كلام مرا مي‏شنود، به خداوند متعال قسم مي‏دهم كه به غايبان [اين سخنان را] برساند، به حقّ خداوند متعال و رسول گرامي‏اش و حقّ خودم، از شما مي‏خواهم [به ما رو كنيد] كه من حقّ قرابت و خويشاوندي رسول‏الله(ص) را بر گردن شما دارم كه شما ما را ياري كنيد و در مقابل آنها كه به ما ظلم مي‏كنند، حمايت كنيد كه اهل باطل به ما دروغ بستند. ... از خدا بترسيد و خدا را دربارة ما در نظر داشته باشيد، ما را خوار نكنيد و ياريمان كنيد تا خداوند متعال شما را ياري كند».

سپس حضرت دست‌هايشان را به آسمان بلند كرده، با دعا و تضرع اين آيه را به درگاه الهي عرضه مي‏دارند: «أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه ويكشف السّوء؛ كيست آنكه وقتي شخص مضطر دعايش كند، او را پاسخ داده و بدي را از او برطرف كند؟

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم